یادداشت 287 مامانی برای بهداد
** شکوفه ی بهارم ** 857 . دوشنبه : بعد صبحانه رفتم سراغ غذا پختن ... قرار بود همراه خاله ها بریم خونه زنداییم برای عرض تسلیت که مادرش فوت کرده ، که جور نشد و افتاد برای عصر ... ناهارت رو خوردی و خوابیدی چوت صبح ساعت ۱۰ بیدار شده بودی ... ساعت ۵ بود که من حاضر شدم و همراه خاله ها رفتم ... ساعت ۷ برگشتم ... ظاهرا بیدار شده بودی و با بابا رفته بودید بیرون خرید کرده بودید و تازه برگشته بودید ... منم تا رسیدم رفتم سراغ شام پختن ... چون دخترعمه توراه بود و میرسید ... کارام که تموم شد دوش گرفتم و همون موقع دخترعمه هم رسید ... باهاش غریبگی نمیکنه دیگه ... تا دخترعمه وسایلاشو باز کنه شامت رو بهت دادم و بعدش هم شام خودمون رو کشیدم ... تا...
نویسنده :
نانا
23:59